به مناسبت ارتحال آیت الله مشکینی(ره) بار دیگر شاهد روزهای غم انگیز ارتحال عالمی ربانی هستیم . انسانهایی که با رفتن خود نه تنها فرزندان و بستگان خود را که هزاران علاقهمند را سوگوار می کنند. مرحوم آیت الله مشکینی از زمره چنین بزرگوارانی است . شخصیتی که تمام عمرش را صرف علم و اخلاق و ادای وظیفه نمود . شناخت عالمان ربانی تا وقتی در قید حیات هستند ، توفیقی بزرگ می طلبد و آشنایی با گوشههای از شخصیت آنان پس از ارتحال، بر درد فراق می افزاید . شاید یک نوشته کوتاه ، مجال مناسبی برای تجلیل یا یادکرد از یک مقام علمی و اخلاقی نباشد اما مرور چند خاطره، تنها کاری است که از سر تألم می توان انجام داد تا تسلی خاطری باشد برای ارادتمندان. چند سال پیش که مرحوم آیت الله احمدی میانجی در قید حیات بودند در معیت ایشان به سمت منزلشان در حرکت بودیم . کوچهای تنگ و قدیمی در محله رهبر قم از مناطق حاشیه و مهاجرنشین . عبور ما ایشان را یاد خاطره ای انداخت و گفت : «آن سال های دور با آقای مشکینی در این کوچه قدم می زدیم ، پسرم که کودکی بیش نبود از کنار ما عبور کرد . آقای مشکینی متوجه شد که من کفش تازه ای برای فرزندم خریده ام . رو به من کرد و فرمود : آقای احمدی چرا این کار را کردی ؟ دل بچه های فقیر این محله از دیدن کفش های نوی فرزندت به درد میآید . » این مراقبتهای اخلاقی بین دوستان خاص و صمیمی رواج داشت و این بزرگواران در جهاد بانفس، از خیر خواهی دریغ نمی کردند و خود نیز در تلاش بودند تا کوچکترین غباری در کارنامه عمل و لوح دلشان ننشیند. باز یکی از اساتید حوزه نقل می کرد که آیت الله مشکینی در ایام طلبگی به جهت این که همحجرهای اش را ناراحت نکرده و از خواب بلند نکند، حتی نماز صبح را با صدای آرام می خواند .گرچه درک ظرایف اخلاقی استوانه های اخلاق و علم و عمل به راحتی امکان پذیر نیست اما شنیدنش هم خالی از لطف نیست . یکی دیگر از دوستان نزدیک و صمیمی ایشان نقل میکرد در دورهای که جلسه درس مرحوم آیت الله مشکینی، پرجمعیت ترین درس حوزه بود، نعلین (کفش) ایشان چنان کهنه و مندرس شده بود که پاشنه پا روی زمین ساییده می شد! و درس پرجوش و خروشی که صدها طلبه در آن شرکت میکردند و باز از روی نانوشته های قاموس اخلاق برای همیشه تعطیل شد تا شاید عاملی برای جلب توجه افکار و موجب لغزش نفس نباشد ! الله اعلم! بزرگوار دیگری تعریف میکرد: « در دورانی که گاهی یافتن یک قرص نان نسیه برای طلاب دشوار میشد، از شهرستان برایم یک مرغ فرستادند . من روا ندیدم دوستانم را که مدتها بود غذای گرم و چرب نخوردهاند بی نسیب بگذارم لذا گوشت را بارگذاشتم و دوستانم از جمله آقای مشکینی را برای صرف نهار به حجره دعوت کردم» مرحوم آیت الله مشکینی در همان حال که به وارستگی اخلاق مشهور بود اما این باعث نمی شد از حضور در صحنه تکلیف سرباز بزند و عرفان و تقوا را در گوشه عزلت بجوید. تلاشها و مبارزات سیاسی و انقلابی وی پیش و پس از انقلاب در تاریخ جمهوری اسلامی مندرج است اما حضور و رابطه او با بچه های جنگ از جنس دیگری بود . یکی از همین ها می گفت زمان جنگ بین رزمندگان مشهور شده بود هرکس پیش از اعزام، موفق بشود در جلسه اخلاق یا دیدارهای آیت الله مشکینی، کنار وی بنشیند حتما شهید میشود! مردم قم موعظههای امام جعه شهرشان را هنوز در گوش دارند که هرسال ماه مبارک رمضان را به سفره ای تشبیه می کرد که به قدر توان باید از نعمات آن بهره برد و امسال رمضان در پیش است و تنها خاطره ها و پندها باقی است. محراب نماز جمعه که مدت ها بود به علت کسالت مرحوم آیت الله مشکینی ، نوای قرائت سوره جمعه را نمیشنید اکنون تنها تر مانده است. مردم این اواخر از صدا و سیما اخبار وی را می شنیدند . او که تا توان داشت در پای ادای تکلیف ماند و در مجلس خبرگان رهبری به خدمت به نظام مقدس جمهوری اسلامی پرداخت. عالم وارسته مرحوم آیت الله میرزا علی اکبر فیض مشکینی و حلقه یاران صدیقش ، درس و رساله را به دیگران واگذار کردند و با این که از نظر رتبه علمی از اعاظم قم به شمار می آمدند، قدمی در راه جایگاه خطیر مرجعیت برنداشتند و کوشیدند در دیگر عرصه های حوزوی خدمت خالصانه و پرهیزگارانه خود را به ساحت مقدس صاحب حوزه های علمیه حضرت بقیت الله (عج) تقدیم کنند. اکنون داغ رحلت این بزرگ عالم ربانی، استاد اخلاق حوزه های علمیه ، امام جمعه قم و رئیس مجلس خبرگان رهبری را که در بهترین روزهای ماه رجب حادث شد ، به آقا امام عصر (عج) ، مقام معظم رهبری، مراجع تقلید و شیعیان تسلیت میگوییم. حامد عبداللهی -------------------- هدیه به روح ملکوتی مرحوم آیت الله میرزا علی مشکینی خورشید خبرگان سخت است سخت، باور اینکه سپیده رفت یا آن کبوتر ز قفسها رهیده رفت آن مرد که به گستره چهره نور داشت در سینه اشتیاقِ زمانِ ظهور داشت مردی که بود عاشق اهدایِ جانِ خود مردی که داشت عطر امامِ زمان خود صد کیسه مهر داشت، شب و روز، شانهاش سرمشق بود زندگی زاهدانهاش حیرتزده مباش چرا لب گزیدهایم ما داغ یک معلّم اخلاق دیدهایم! آری معلمی که شکوه قصیده داشت اما دل از تعلّق دنیا بریده داشت هرگز نمیرود ز دلِ داغدارِ ما یادِ حضورِ ساده او بین کوچهها آه ای امام جمعه شهر قیامها از ما درودها به تو، از ما سلامها ای از طلوع نهضتِ خونبار، با امام دلتنگ لحظه لحظه دیدار با امام حالا به کاروانِ حسینی رسیدهای حالا تو به وصال خمینی رسیدهای در جبهه سمتِ مرگ چه بیباک رفتهای با آن لباسِ خاکیا، افلاک رفتهای آه ایمرادِ عشق مریدان، سفر به خیر محبوب جبههها و شهیدان، سفر به خیر از داغِ توست همره پاییز شد غروب خورشید خبرگان! چه غم انگیز شد غروب میبُرد جانِ خسته ما را سوی طواف شیرینی کلامِ تو در شور اعتکاف آری، تو بس که عابر راه طلب شدی مهمانِ بزم نیمه ماهِ رجب شدی آری، وداع با تو غمانگیز میشود حتی بهار عاطفه، پاییز میشود اما وداع زینب و مولا عجیب بود! وقت جدایی دو همیشه غریب بود زینب دلی چو آینه، اما شکسته داشت مولایِ ما ز فرطِ عطش، جانِ خسته داشت وقت وداعِ روح و روان بود از بدن خالی است جای فاطمه و حیدر و حسن حالا به قتلگاه غریبی برابر است این ناله، ناله جانکاه خواهر است: «این کشته فتاده به هامون حسین توست وین صید دست و پا زده در خون حسین توست» منبع: رسانیوز